جدول جو
جدول جو

معنی کپنک پوش - جستجوی لغت در جدول جو

کپنک پوش
کپنک پوشنده. کپنک پوشک. آنکه کپنک پوشد. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از مردم دون و الواط. (از آنندراج) :
کپنک پوشهای میدانی
در کمین تواند می دانی.
صفای اصفهانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کپنک پوش
آنکه کپنک پوشد
تصویری از کپنک پوش
تصویر کپنک پوش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فنک پوش
تصویر فنک پوش
آنکه پوششی از پوست فنک بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
آنکه جامه های کهنۀ دیگران پوشد: من کهنه پوش تو نیستم. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ خوا / خا)
آنکه جامه از پوست فنک به تن دارد. فنک پوشنده. فنک پوشیده:
چو درویشی، به درویشان نظر به کن که جرم خود
به عوری کرد عوران را فنک پوش زمستانی.
خاقانی.
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
برده کلاه زرش قندز شب را ز تاب.
خاقانی.
هند و خزرش دو حلقه در گوش
آن قندزدار و این فنک پوش.
خاقانی (تحفهالعراقین)
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ کون، آنچه کون را پوشد،
ساغری پوش، کفل پوش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گه خیش با گلاله به سر درکشد فسار
وز کوردین کند جل و کون پوش هفت رنگ،
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کپنک پوشه
تصویر کپنک پوشه
جمع کپنک، پوشگان: (کپنک پوشگان میدانی در کمین تواند میدانی ک) (ضیاء رویدشتی) (مراد از میدان، میدان کهنه اصفهان است)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پوست فنک بر تن کند: هندوخزرش دو حلقه در گوش این قندزادر و آن فنک پوش. (تحفه العراقین 143)
فرهنگ لغت هوشیار
ژنده پوش، گدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بندچرمی کفل اسب
فرهنگ گویش مازندرانی